دیشب رفتم بازی آسانسورو انجام دادم که طبیعتا کار نکرد

دیشب رفتم بازی آسانسورو انجام دادم که طبیعتا کار نکرد

ولی ببین امروز با کابوس از خواب پریدم. علاوه بر اینکه بازی رو باخته بودم تا آخر عمرم با بچه فامیل تو یه اتاق گیر افتاده بودم و باهاش فیلم هندی میدیدم😭🤣

(حقیقتا بیشتر از بخش اولش ترسیدم-)

جای اون زنه معلم ریاضی دبستانمو دیدم به خدا نمیتونستم جلو خودمو بگیرم نگاش نکنممم

تهش در طبقه آخر که باز شد تو سیاهی مطلق فقط یه نوشته دیدم که دوبار تکرار شده بود, who is she?

پریدمم

ببین پریدممم

وحشت کردممم

(اگه بازی رو ببازی تا آخر عمرت توی یه بعد دیگه گیر افتادی)

به جایی رسید که دارم توهم میزنم😂 تو کل زندگیم انقدر ترسو نبودم

حالا ایشالا جنازه منو مثل پرونده الیسا لم از تو تانکر آب نکشن بیرون‌-

More Posts from Urlocalzosha and Others

2 months ago

Wanting to but being scared your mom will notice

Wanting To But Being Scared Your Mom Will Notice
10 months ago

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

از دریا پیداش کرد و آوردش خونه..

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

بزرگتر شد🥲

بیاید براتون داستان تعریف کنم :

حتی بزرگتر😭

حدس میزنم اگه شو (ocم که پست اولم هم از اونه) با یه کاراکتر دیگه بزرگ میشد حداقل موهای به این خوشگلی رو رنگ نمیکرد

البته این فقط یه au عه، شو در واقع پری دریایی نیستا.. انسان عادیه. (الکی)

حوصلم بکشه داستان زندگیشم مینویسم براتون😃

جزو اولین کارای داستانیم محسوب میشه، آخرین عکس پنج دقیقه پیش تموم شد، قبلیا هم یکم قبل تر، نزدیک یه هفته..

دیگه میزنم تو کار کشیدن oc هام با کاراکترای خود انیمه (گند میزنم بهشون😑)

جهت کیفیت بهتر کلیک کنید


Tags
10 months ago
یه جوجه که سردش شده درحال بغل کردن یه جوجه دیگه😭😭

یه جوجه که سردش شده درحال بغل کردن یه جوجه دیگه😭😭

والا بنده جای اینکه راجب شو توضیح بدم یا بگم داستانش چیه فقط نقاشیشو میکشم، بخوام بنویسم یه طومار کامل میشه..

اگه توکیو ریونجرز دیدی نظرت راجب انیمشو برام کامنت کن، یا اگه مانگا رو خوندی D:

ترجمه متناشون :

هانما : هوف.. سرده.. بذا یه لحظه بغلت کنم.. میشه؟

شو : هوم؟ آ-آره.. *خواهر پشماش ریخته*

فقط رفیقن باهم فکرای عجیب غریب به سرتون نزنه😔🤍

واسه کیفیت بهتر کلیک کنید

Two chicks cuddling😭😭

I just draw shu instead of explaining about her-

Did you watched tokyo revengers / read its manga? Did you liked it?

Click for better quality


Tags
10 months ago
برگام این نقاشی منه اینجا؟

برگام این نقاشی منه اینجا؟

*وی شدیدا خوشحال است* (عادت دارم سر همین یه چیز کوچولو با هیجان دور خونه میدوم)

10 months ago
تامام
تامام

تامام

خدایا صورتشو نگا چقدر گاگوله میتونم بمیرم براش😭😭🤍 (سر چشماش سکته کردم)

بی لباسشم گذاشتم که اگه دلتون خواست باهم collab بریم و تنش لباسی که دلتون میخوادو بکشین♡

این لباسو تو یکی از شاتای فشن شو ها دیدم و خوشم اومد ازش (بلد نیستم کفش بکشم-)

جهت کیفیت بهتر کلیک کنید

پ.ن : اگه QR کد براش رو لازم داشتید تو کامنتا بگید

Finished

Gosh look at her face she's so goofy I can die for her rn

Also uploaded raw ver. So if anyone wanted to have a collab you can draw your fav clothes on her♡

I saw this dress in a fashion show shot and liked it (idk how to draw shoes-)

Click for better quality

Also comment if you wanted the brush QR code


Tags
9 months ago
10000 Likes

10000 likes

Unexpected💀

تا الان ۱۰هزار تا پست لایک کردم

انتظارشو نداشتم💀


Tags
10 months ago

امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم تازه یه سریا هم قراره بیان بازم-)

آرامش خوبی داره، فقط باید بشینی رو چمنا، باد موهات رو تکون بده و مدیتیشن کنی

جاده ی خوبی داره نسبتا، ولی بهتره شب نری، خیلی تاریک و پیچ در پیچه. اگه تهران باشی دو ساعته میرسی.

عنکبوتای نازی هم داره، یه بار یکیشو دیدم که پاهاش قرمز بود.

هنوز کلی برف روی قله ها مونده بود!

وسط راه نزدیک یه پرتگاه توقف کردیم استراحت کنیم. تمرین سنگ پرتاب کردن کردم. اولش دستم ضعیف بود، کج هم میزدم که بابام اومد گفت چرا مثل دخترا پرتاب میکنی. (خب دخترم دیگه-)

دیگه زوشا قاطی کرد، آستینو بالا زد چنان سنگارو پرت کرد که پشماتون بریزه. دو سه تاش از یک سانتی متری صورت مامانم و داییم رد شد-

به شهرک که رسیدیم چون خیلی فاصله داره تا خونمون همون جا خریدامونو کردیم. تخم مرغ بومی و یه تخم غاز هم گرفتیم. اندازه دوتا تخم مرغه که خب طبیعیه.. غاز خودش اندازه دوتا اردکه.

تو ویترین یه مغازه الکتریکی یه گربه خوابیده بود، انگار از کل جهان جدا بود اهمیتی به اطرافش نمیداد. فقط محکم پلک هاشو بسته بود.

یکم سبزیجات و جوجه گرفتیم و رفتیم سمت خونه..

صبحونه رو کنار هم خوردیم، نون سبوس دارش به قرمزی میزد.

بعدم به کارای خودمون مشغول شدیم..

ظهر وسط آفتاب سگ پز رفتم بدمینتون بازی کردم، برگشتم داخل نفس نداشتم فقط ولو شدم، سقفو صورتی میدیدم XD

با پسرخاله کوچولوم وقت گذروندم یه گلم گذاشتم رو کله‌ش. جوجه درست کردیم. زغالش خراب بود مجبور شدیم عوضش کنیم. زیاد چیزی نخوردم.

نزدیکای عصر به باغ یه عزیزی (اجازه داد بهمون) دستبرد زدیم و نزدیک یه کیلو آلبالو چیدم، یه سریاشون خیلی درست بودن اندازه ی گیلاس، احتمالا چون بذرشون مجارستانی بوده. کلی آلوچه چیدیم (گوجه سبز میگید بهشون؟) کلی گل چیدم که بیشترشون خشک شدن.. یه سریاشون شبیه شیپور بودن، میخوام بچسبونمشون توی دفترم.

(بماند که کلی شته از داخلشون کشیدم بیرون-)

بیشتر اون آلبالو ها رو میخوام بدم به چندتا از دوستام. چند وقته باهام حرفی نزدن، پس از راه دوستی وارد میشم.

از لا به لای کلی گندم و علف هرز رد شدم که تا یکم پایین تر از شونه هام رشد کرده بودن، داشتم خفه میشدم

از کنار یه مرکز ثبت رای هم رد شدیم.. شربت نذری میدادن.

پسرخاله گرامی هم کلا علاقه خاصی به شب راه افتادن داره شب اومده میگه دو ساعته با خانوادم میرسم.

خوبه بزرگوار تو ماشینش محسن لرستانی پلی نمیکنه وگرنه ده دقیقه بعد از پیامش رسیده بود. با سر و کله شکسته البته-

احتمالا شنبه صبح برگردیم..

راستی، کلی صفحه جدید به بولت ژورنالم اضافه کردم، عکسشونو میزارم

بدرود.

امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم
امروز رفتیم طالقان (بماند همه ایل و تبارو جمع کردیم بردیم

Tags
10 months ago

امروزم بدک نگذشت.

ساعت چهار صبح خاله‌م با بچه هاش رسیدن اینجا.. من نمیدونم چطوری خسته نمیشن واقعا.

یه خاله دیگه م هم با همه بچه هاش اومد. (جز یه دخترخالم که کلاس داشت..) جالبه هیچکدوم نمیدونستن اون یکی قراره بیاد.

سر میز از نوه خالم پرسیدم اومدیم کجا، مامانش زیرلبی گفت بگه طالقان. چی گفت؟ اومدیم طالبان👍🏻

بخاری رو هم که دید گفت : این چی چیه؟

+ بخاریه.

- توش جیش میکنیم؟

+ نه.

- چرا.

بعد صبحونه رفتم در پشتی رو باز کردم، جلوش یه جوی خوب داره. بچه ها نشستن لبش و بازی کردن. بماند آب پاش پلاستیکی یکیشون افتاد و آب بردش کلی دویدیم پیداش کنیم که گریه ش رو تموم کنه.. خوشحال شد.

کلی سنگ پرت کردیم تو آب، گل گذاشتم روی موهاشون، بهشون خوش گذشت. خوشحالم.

(باید مشکلات خشممو با پرت کردن سنگ تو آب از بین ببرم)

نهارو همه کنار هم خوردیم. (کل سینی گوجه ها قبل پخت چپه شد رو زمین، برشون گردوندیم یه گوجه دیگم بعدش افتاد عالیه)

از نوه خالم پرسیدم به کی رای میدی؟ گفت : من به تو رای میدم. به (اشاره به دخترخاله هام) شما هم میدم به همه رای میدم.

کاش تو زندگیم همین شکلی ساده باشم.

بعدم همه یکم استراحت کردن و به اجبار یک دوست عزیز فرستادنمون جهت رای دادن. تو این گرمای سگ پز سگ میره بیرون آخه؟ از بینمون ۴ نفر رای دادن کلا. منم فقط کاغذشو انداختم تو صندوق، خودم رای ندادم.

حالا تو ماشین :

مادر : حالا تو به کی رای دادی؟

(پدرجان موقع رای دادن کاغذشو قایم کرد گفت نمیخوام رای منو ببینین)

پدر : دزد بزرگ.

به این ترتیب وقتی مادرجان منظورشو فهمید دعوا شد.

برگشتیم خونه یکم میوه خوردیم و استراحت از اونجایی که همه خسته راه بودن..

به باغ مادربزرگم هم سر زدیم و چندتا آلبالو چیدیم، یه گل جدید دیدم. خیلی جزئیات داشت و انگار وسط برگای ریزش یه مرکز کاج شکل کوچیک داشت . اکثر فامیل برگشتن خونه هاشون و امیدوارم سالم رسیده باشن چون چند دقیقه پیش چنان رعد و برقی شد که کرک و پرام ریخت..

رفتیم لب یه رودخونه که پشت باغ بود، خیلی پر آب بود و یه خانواده نزدیکش نشسته بودن. سنگ پرت کردم تو آب که البته تو کفشام کلی آب رفت..

وقتی بقیه رفتن ما هم با یه خاله و داییم رفتیم سه تا روستا رو دیدیم، مرجان، نساء اولیا و جوستان.

برگشتیم خونه. دوباره در پشتی رو باز کردم یکم نشستم تو لب آب پاهام خنک شد کلی هم آرامش گرفتم.

واکنش صادقانه یه بنده خدایی که ته جوی وایساده درحال خوردن آب :

اون بنده خدا تا ابد :

یکم از آسمون آبی فیض بردیم و برگشتیم تو.

امروز صفحه جدیدی از بولت ژورنالم درست نکردم.. فردا هم برمیگردیم تهران.

بدرود.

امروزم بدک نگذشت.

جوجه رو نگاه آخه، پسرخالمه :>>


Tags
10 months ago
Hii

Hii

Here you go, another old drawing..

Click for better quality

*posts the drawing and runs away*

درود بر بروبچه های فارسی زبانی که اینجان

اینم یه نقاشی قدیمی دیگه، عین بقیه پستام..

جهت کیفیت بهتر عکس کلیک کنید روش داداشیا

*وی بعد از پست کردن در میرود*


Tags
Loading...
End of content
No more pages to load
  • misty-sees-you
    misty-sees-you liked this · 10 months ago
  • demonart990
    demonart990 liked this · 10 months ago
  • azural83
    azural83 liked this · 10 months ago
  • urlocalzosha
    urlocalzosha liked this · 10 months ago
  • urlocalzosha
    urlocalzosha reblogged this · 10 months ago
urlocalzosha - Zosha
Zosha

~‌ Hey There! :P

34 posts

Explore Tumblr Blog
Search Through Tumblr Tags